تحلیل فیلم گرگ وال استریت اختصاصی سمت نو(برای بازاریابها)

فیلم گرگ وال استریت ، فیلم سال 2013 با بازی لئوناردو دی کاپریو که نشانگر ظهور و سقوط جردن بلفورت و کارگزاری او Stratton Oakmont است ، فیلمی شیاد گونه و سرگرم کننده است. فیلمی بسیار سرگرم کننده که ممکن است این واقعیت را پوشش دهد که بیشتر درس های فیلم مربوط به وقایعی است که نباید در تجارت و بازاریابی مورد استفاده قرار گیرد.

اما داستانهای موفقیت اغلب فرصتهای یادگیری را ارائه می دهند! در تقریباً 3 ساعت زمان اجرا ، فیلم درسهای مهمی را برای فکر کردن هنگام تهیه یک برنامه بازاریابی به شما می دهد. هیچ یک از پنج درس زیر شامل مهمانی های زرق وبرق دار و وحشی گونه نیست ، اما اگر نمی توانید مقاومت کنید ، پیشنهاد می کنیم آنها را از دارایی شرکت دور نگه دارید.

صحنه ای از فیلم گرگ وال استریت
Google/The Wolf Of Wall Street

مشتری ایده آل خود را بشناسید

ایده جوردن بلفورت ساده بود ، و مدت زمان زیادی هم کارساز بود : قالب کردن سهامهای پنی ، انواع سهام که اغلب فقط به افرادی ارائه می شد که می خواستند سریع ثروتمند شوند، اما پول نداشتند. او سهام این مشاغل کوچک را که اغلب بی فایده است ، در اختیار گرفته و متوجه شد که بهترین راه برای قالب کردن آنها هدف قرار دادن افراد ثروتمند است.

بلفورت با تغییر مسیرها ، این بخش از تجارت را متحول کرد (و در نهایت نابود کرد). موفق ترین راه برای مشاهده داده ها و رشد آنها تیک زدن افرادی خاص ودنبال کردن مسیری جدید است . شناخت کامل مشتری فوق العاده است و می تواند نحوه ساختار برنامه بازاریابیتان را تغییر دهد. همچنین بدین معنی است که دیگر لازم نیست وقت خود را برای هدف قرار دادن افراد اشتباه تلف کنید!

هنر متقاعد سازی در بازاریابی

آنچه بازاریابی گرگ وال استریت را به یک فیلم جذاب تبدیل کرده است این است که همه چیز در مورد متقاعد سازی است. آنچه که استراتوتون اوکمانت را به صدر رساند ، بلفورت و کمپانی بود که دیگران را برای ارزشی که ارائه میدادند متقاعد کردند.هرچند این ارزش پیشنهادی در واقع یک سراب بود!

البته ، کاریزمای لئوناردو دی کاپریو بخشی از چیزی است که باعث می شود فیلم بسیار متقاعد کننده باشد و همه ما نمیتوانیم با ظاهر و شخصیت او متولد شویم! اما یک کمپین بازاریابی نباید دلایل خوب بودن محصول یا خدمات را بیان کند – بلکه باید آن را ترغیب کند. به جای اینکه به مخاطبان خود بگویید که باید با شما همکاری کنند آنها را ترغيب كنيد كه چرا بهتراست با شما همکاری کنند.

درسهایی که میشود از Glengarry Glen Ross آموخت را اینجا ببینید

یک مشکل را حل کنید

جردن بلفورت برای فروش کالاهای خود در نهایت سؤال ساده ای از مشتریان بالقوه خواهد میپرسید: “بزرگترین سردرد شما در حال حاضر چیست؟” سردردهای این روزها معمولاً با پول یا کمبود آن شروع می شوند ، و از دیدگاه استراتون اوکمانت ، داروی انتخابی سهام پنی بود – سرمایه گذاری کم ، پتانسیل بازگشت سرمایه بالا.

البته ، این بلفورت را به قلمرو کاملاً غیرمتعارف سوق داد ، امااین سوال خوبی برای پاسخ دادن است سوالی که مشتری را وادار به صحبت کردن میکند و درد مشتری را آشکار میکند. مشکلات رایجی که با آنها روبرو می شوند ، “سردردهایی” را که احساس می کنند یا احساس خواهند کرد را درک کنید و آنها را ترغیب کنید که شرکت شما راه حل را ارائه می دهد.

صحنه ای از فیلم گرگ وال استریت
Google/Leonardo Dicaprio in The wolf Of Wall Street

یک نیاز را ارضا کنید

یک صحنه در فیلم وجود دارد: “این خودکار رو به من بفروش.” بلفورت از آن به عنوان آزمایشی استفاده می کند و پاسخهای افراد را به آن ارزیابی میکند، اگرچه پاسخ صحیح و “رضایت بخش” هرگز در فیلم داده نمی شود. خودکار فقط یک ابزارسنجش است ، و اینکه چگونه شخص به آن واکنش نشان می دهد ، نشان می دهد که چه نوع فروشنده ای است.

تنها “راه حل” واقعی در فیلم وقتی ارائه می شود که شخصی خودکار را می گیرد ، از بلفورت می پرسد که آیا می تواند اطلاعات خود را روی یک برگه بنویسد یا نه. بلفورت ، به طور طبیعی ، خودکار دیگری ندارد و به همین دلیل نمیتواند اطلاعات خود را بنویسد. او می گوید: “عرضه و تقاضا.”

بازاریابی شما باید مشکلی را برای مخاطبان شما حل کند. برنامه شما باید مشخص کند که به چه چیزی نیاز دارند، بنابراین آنها می دانند که هنگام مواجهه با مشکل باید به چه کسی مراجعه کنند. بازاریابی مزیت تحقیق و برنامه ریزی را در دل خود دارد. نیازی نیست که خودکارتان را به مخاطبینتان بفروشید.کاری که جردن بلفورت کرد فقط یاداوری این نکته بود که یک فروشنده تا زمانی که نمیداند نیاز مشتری چیست نباید دهانش را باز کند.

بینش خود را از دست ندهید

گرگ وال استریت داستانی فوق العاده سرگرم کننده است که باعث می شود شکستن قوانین جذاب به نظر برسد ، اما هنوز هم ، دلهره آور و یک داستان هشدار دهنده است. آنچه در ابتدا به عنوان “اجرای یک کسب و کار موفق”شروع شد به سرعت تبدیل به “ارتکاب کلاهبرداری با افزایش واهی ارزش سهامهای پنی” شد و یک کسب و کار شیاد گونه را شکل داد که تقریبا همه چیز را در کسری از ثانیه باد هوا کرد. درس مهم فیلم این است که اهداف عالی خود را از دست ندهید ، زیرا با انجام این کار ، همه چیز می تواند به سرعت از کنترل خارج شود.

در نهایت به شما توصیه میکنم که هرگز در کسب و کار منافع خود را به منافع مشتری ترجیح ندهید،همیشه از یک قانون چراغ راهتان باشد “رابطه مهمتر از معامله است” .چیزی که خلافش را در تمامی صحنه های فیلم گرگ وال استریت دیدیم.

فیلم گرگ وال استریت به بازاریابها این امکان را میدهد که از نظر انگیزشی ذهن خود را آماده تر کرده و به بازاریابی به عنوان شغلی بنگرند که برخلاف تصور عموم اتفاقا میتواند بسیار سودآور هم باشد.جردن بالفورت امروزه دیگر به خرید و فروش سهام مشغول نیست و در شبکه های اجتماعی مشغول به تولید محتوا برای فروشندگان و بازاریابها است. او و گرنت کاردون در آموزش اصول فروش و فروشندگی طرفداران بسیار زیادی دارند.

کتاب جردن بلفورت با عنوان شیوه گرگ امروزه در بیشتر کتابفروشها موجود است و ما در تیم سمت نو برآنیم که خلاصه ای مفید از این کتاب را تهیه کرده و برای آموزش شما ارائه دهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.