توسعه تئوری ذهن، یا توانایی در نظر گرفتن افکار، اهداف و دیدگاه های افراد دیگر، بخشی اساسی از تعاملات اجتماعی و ارتباطات بین فردی است. این مسأله یکی از دلایل برای این موضوع است که چرا برخی از روانشناسان و متخصصان مغز و اعصاب باور دارند که افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم ممکن است فاقد این نوع استدلال خاص باشند. دکتر لیان یانگ، برای درک بهتر کمبودهای عصبی زمینه ساز اختلال طیف اوتیسم، مناطق مغزی از جمله اتصال راست آهیانه ای و قشر پیش پیشانی پسین را که در تئوری پردازش ذهن نقش دارد، مورد مطالعه قرار داده است. در این قسمت صحبت های او درباره اهمیت ماهیت اجتماعی، و اینکه چگونه درک بهتر تئوری ذهن می تواند روزی کمک کند تا مداخلات جدیدی برای کمک به مبتلایان به اختلال طیف اوتیسم به کار گرفته شوند، ارائه شده است.
آزمونی به نام تست باور غلط وجود دارد. یکی از محبوب ترین نسخه ها به کودکان حدود 4 تا 6 سال داده می شود. و یک کار انتقال شی است که در آن یک عروسکی به نام سالی یک توپ را به داخل سبد حرکت می دهد و سپس اتاق را ترک می کند. سپس عروسک دوم به نام آنی وارد می شود، و آن توپ را از سبد به داخل یک جعبه منتقل می کند. سئوال این است که: “وقتی سالی به اتاق باز می گردد، کجا به دنبال توپ خود خواهد بود؟ سبد یا جعبه؟”
کودکان خردسال معمولاً در این آزمون شکست می خورند و می گویند سالی به دنبال توپ در جعبه خواهد بود (به جای سبدی که آخرین بار توپ را در آن رها کرده بود). زیرا آن ها در بازنمایی حالت های روانی افراد متفاوت از وضعیت واقعی جهان مشکل دارند. تست باور غلط قرار است معیاری برای تئوری ذهن باشد. ظاهرا بزرگسالان دارای اوتیسم با عملکرد بالا تمایل دارند که این آزمون را به خوبی انجام دهند، احتمالاً به این دلیل که آن ها از مکانیسم های جبرانی برای حل آن استفاده می کنند. بنابراین محققان علاقه مند بودند تا برای درک این مکانیسم ها تئوری ذهن را در حین انجام این آزمون مورد بررسی قرار دهند.
تاکنون یافته ها متفاوت بوده است. در برخی موارد، محققان شاهد الگوهای غیرمعمول فعال سازی عصبی [در مغز افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم] بوده اند. در بقیه افراد، هیچ تفاوتی بین نوروتیپیکال ها و بزرگسالان مبتلا به اوتیسم با عملکرد بالا مشاهده نشده است. اخیراً دکتر یانگ مقاله ای با کمک لیلی تسوئی، دانشجوی تحصیلات تکمیلی سابق خود منتشر کرده است، که این سئوال را مطرح می کند: آیا مناطق مغزی تئوری ذهن بین آسیب های روانی و جسمی تفاوت قائل می شود یا خیر، و با وجود این واقعیت که هر دو گروه می توانند تفاوت ها را تشخیص دهند، هیچ تفاوتی بین دو گروه مشاهده نشد.
پیامدهای آن چیست؟
پاسخ کوتاه این است که پیچیده است. تئوری ذهن پیچیده است. اوتیسم پیچیده است. و شناخت اجتماعی قطعاً پیچیده است. به همین دلیل است که محققان سعی می کنند از زوایای مختلف این مشکل را حل کنند. آن ها در حال بررسی انواع مختلف قضاوت های اخلاقی در زمینه های مختلف هستند، و هم به نتایج قابل انتظار و هم غیر منتظره نگاه می کنند. چه اتفاقی می افتد که باعث می شود افراد به گونه ای رفتار کنند که انتظار آن را نداریم؟ این بخشی از این دلیل است که چرا ما به تئوری ذهن نیاز داریم: بنابراین می توانیم اقدامات پیش بینی شده یا غیر منتظره را در شرایط مختلف تفسیر کنیم.
محققان در یک مطالعه به بررسی این موضوع پرداختند که آیا بسته به نوع اطلاعاتی که در ابتدا از یک وضعیت دریافت می کنیم، پیش بینی ها متفاوت انجام می شود. تصور کنید که در مورد وضعیت روانی یک شخص با صراحت این گونه گفته شده است: شما از ترجیحات، خواسته ها، اهداف و آرزوهای شخص آگاه هستید، یا می توانید نحوه رفتار آن فرد را مشاهده کنید. بنابراین می بینید که آن فرد هر روز به کافی شاپ یکسانی می رود، و همان لاته مخصوص همیشگی را سفارش می دهد. بنابراین می توانید براساس این رفتارهای مشاهده شده ثابت، در مورد وضعیت روانی آن فرد استنباط کنید.

محققان همچنین چگونگی پیش بینی ها مبتنی بر اطلاعات صریح روانشناختی و رفتارهای قابل مشاهده، و مهم تر از همه، چیزی را که با نقض این انتظارات اتفاق می افتد، بررسی کردند. آن ها به طرز جالبی دریافتند که افراد تمایل دارند بر اساس رفتارهای مشاهده شده ای که توسط افراد انجام می شود، پیش بینی های قاطعانه ای از حالات روانی آن ها کنند. عملکرد تئوری ذهن ممکن است به ما کمک کند تا براساس رفتارهای مشاهده شده، در مورد حالت های روانی غیرقابل مشاهده استنباط کنیم. این رفتارهای قابل مشاهده حتی ممکن است نشانه های قابل اطمینان تری برای حالات ذهنی درونی باشند. به هر حال، اعمال بلندتر از کلمات صحبت می کنند.
محققان با یک سوال خاص اما مهم شروع کردند: افراد نوروتیپیکال و افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم چه تفاوتی در زمینه های اجتماعی و اخلاقی، عصبی و رفتاری دارند؟ و نتایج حاصل از این طرح پیشنهادی واقعاً راه های مختلفی را برای تحقیقات آینده ایجاد کرده است که مربوط به سئوالات واقعاً گسترده درباره شناخت اجتماعی است. چگونه در مورد افراد یاد بگیریم؟ چگونه برداشت های خود را از افراد به روز کنیم؟ زمانی که فرضیات ما نقض می شود، چه اتفاقی می افتد؟ توسعه این فرآیندها چگونه است؟ بنابراین محققان با مجموعه ای کاملاً خاص از سئوالات شروع کردند که منجر به ایجاد سئوالات دیگری شد، که با بسیاری از زمینه های جدید و مهیج در علوم اعصاب اجتماعی مرتبط می باشد.
بیشتر بخوانید: ارتباط بین از دست دادن شنوایی و کاهش شناختی