آنچه که باید در مورد قاعده اوج-پایان بدانیم

قاعده پایان اوج

اگر بدانید که ما در نحوه شکل گیری خاطرات خود از تجربیاتمان سوگیری هایی داریم، ممکن است تعجب کنید. حتی وقتی فکر می کنیم در حال یادآوری حقایق مربوط به یک تجربه هستیم، خاطره ما از وقایع معمولاً ناقص است و به شدت به احساساتی که در طول تجربه آن ها داشتیم، بستگی دارد. پیامدهای درک قاعده اوج-پایان می تواند ذهنیت شما را تغییر دهد، زیرا در بسیاری از بخش های زندگی تأثیر می گذارد.

به نظر می رسد که خاطرات ما از تجربیات مثبت و منفی به دو چیز وابسته است: آنچه در شدیدترین نقطه (اوج) احساس می کنیم، و چگونگی پایان یافتن آن تجربه. خاطرات ما معمولاً میانگینی از تجربه یا مدت زمانی نیست که درگیر آن موقعیت بوده ایم.

این ابتکار روانشناختی توضیح می دهد که چرا ما واقعاً می توانیم در تجدید خاطره و یادآوری رویدادها غیر منطقی باشیم. همچنین نشان می دهد که حافظه ما به جای ثبت کامل واقعیت ها و رویدادها، از یک سری موارد برجسته تشکیل شده است.

قاعده اوج-پایان چیست

نظریه اوج-پایان یک قاعده روانشناختی است که در آن یک تجربه بر اساس نقطه اوج (شدیدترین) تجربه و / یا پایان آن تجربه ارزیابی و به خاطر سپرده می شود. به نظر می رسد یادآوری ما از وقایع بیشتر از تجربه کلی، تحت تأثیر این تفسیر و برداشت ما از وقایع است.

این نظریه توسط روانشناس برنده جایزه نوبل، دنیل کانمن ایجاد شد. تعریف وی به شرح زیر است:

قاعده اوج-پایان یک ابتکار روانشناختی است که در آن افراد عمدتا براساس احساس خود در اوج (یعنی شدیدترین نقطه) و در پایان یک تجربه قضاوت می کنند، تا بر اساس مجموع یا میانگین کل لحظه های آن تجربه.

محققانی به نام های چیپ و دن هیث پیشنهاد می کنند که یک لحظه اوج، حداقل به یکی از چهار عنصر زیر احتیاج دارد، و در بهترین حالت هر چهار مورد وجود دارد:

  • تعالی: لحظات شادی هستند که از طریق لذت های حسی و غافلگیری، از روند طبیعی رویدادها فراتر می روند.
  • غرور: این لحظات ما را در بهترین حالت اسیر می کنند. خواه لحظه های موفقیت باشد یا لحظات شجاعت.
  • بصیرت: لحظات طلایی ما هستند، که درک ما از جهان را تغییر می دهند و لحظه ای از وضوح هوشیارانه را به ما می دهند.
  • اتصال: این لحظات در واقع همان هایی هستند که ماهیتی اجتماعی دارند.

همانطور که مشخص شد، حتی مدت زمان یک تجربه نیز تأثیر کمی در خاطره ایجاد شده دارد. کانمن و فردریکسون این کشف را غفلت از زمان نامگذاری کردند.

Pexels/ Peak-End Theory

روانشناسی پشت قاعده اوج-پایان

سوگیری های شناختی نحوه یادآوری شرایط را تغییر می دهد. مغز ما نمی تواند جزئیات هر تجربه ای را که با آن روبرو می شویم، به خاطر بسپارد. مغز ما راه هایی برای یافتن روش های کارآمدتر برای پردازش بسیاری از نقاط داده در هر زمان خاص را دارد. به عنوان راهی برای اولویت بندی خاطرات، ما تمایل داریم موارد مهم را ثبت کنیم.

اثر اوج-پایان یک میانبر شناختی است که مغز ما با تمرکز روی خاطرات خود، روی شدیدترین جنبه های یک تجربه و اینکه پایان کار چگونه است، از آن استفاده می کند.

روانشناسی قاعده اوج-پایان بر اساس شناخت است. مغز ما مانند سیستم عامل رایانه عمل نمی کند، زیرا در میزان پردازش و به خاطر سپردن اطلاعات محدودیت داریم. سیستم پردازش شناختی ما روش هایی را برای کارآیی بیشتر در مرتب سازی اطلاعات ورودی، یکپارچه سازی، پردازش و تصمیم گیری ایجاد می کند.

قانون اوج-پایان نشان می دهد که خاطرات ما تصاویر جامعی از تجربه ها نیستند. ما از نظر میزان جزئیاتی که خاطرات ما در اختیار دارند محدود هستیم. و برای جبران آن، تمایل به یادآوری اوج تجربه ها یا موارد مهم، و همچنین پایان تجربه ها داریم.

از نقطه نظر تکاملی، منطقی است که ما تجربیات مثبت یا منفی قوی را به خاطر بسپاریم. ایجاد خاطرات از تجربیات منفی به ما کمک می کند تا از شرایط مشابه در آینده جلوگیری کنیم. از طرفی توانایی یادآوری تجربیات مثبت می تواند ما را در جستجوی دوباره این موقعیت ها راهنمایی کند.

مثال هایی برای قاعده اوج-پایان

می توان بسیاری از تجربیات روزمره یا رایج را مثالی از قاعده اوج-پایان دانست. در این قسمت چند نمونه از این تجربیات آورده شده است.

پایان های مثبت می توانند تجربه منفی کلی را از بین ببرند:

  • یک نمونه کلاسیک برای زنان زایمان است. خاطره زایمان بیش از دوره زایمان تحت تأثیر اوج و پایان آن است. خاطره مثبت تولد یک نوزاد می تواند بر درد متحمل شده در این فرآیند غلبه کند.
  • اگر در یک رستوران یک غذای وحشتناک بخورید، اما با یک دسر خوشمزه شام خود را پایان رسانید، خاطره شما از وعده غذایی مثبت تر خواهد شد.

همچنین پایان های منفی می توانند از تأثیر کلی یک تجربه بکاهند، حتی اگر اساساً مثبت یا لذت بخش باشند:

  • یک تجربه بد پرواز در راه بازگشت از تعطیلات به خانه می تواند لذت کلی سفر را از شما بگیرد، حتی اگر تعطیلات شما اساساً مثبت باشد.
  • قطع رابطه و جدایی نیز مثال متداولی است، زیرا ممکن است به وضوح یک جدایی دلخراش یا دردناک را به یاد بیاوریم.
  • کلاسی که از آن لذت می بردید، اما در نهایت با نمره مردودی به پایان می رسد، تجربه کلی شما از آن کلاس را لکه دار می کند.

بیشتر بخوانید: شرط داشتن یک مغز سالم چیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.