6 نمونه الهام بخش از کاربرد نورومارکتینگ

با افزایش محبوبیت در چند سال اخیر بازاریابی عصبی ، نمونه شرکتهایی که از بازاریابی عصبی استفاده می کنند بسیار متنوع است. این که آیا شما به دنبال تکنیک های بازاریابی حسی یا یک روش معماری انتخابی هستید ، امکانات بی پایان است – با کمی خلاقیت.

برای روشن کردن طیف گسترده ای از کاربردهای مختلف برای بازاریابی عصبی ، شش مثال جالب در این مقاله ارائه می دهیم.

نمونه شماره 1 از کاربرد بازاریابی عصبی: استفاده از صدا و رنگ برای فروش محصولات بیشتر

برخی از تکنیک های بازاریابی عصبی منجر به نتایج فوری می شوند. ما با چیزی شروع می کنیم که روانشناسان و دانشمندان علوم مغز و اعصاب سال ها می دانند ، این است که صدا و رنگ می تواند تأثیر قابل توجهی بر مغز انسان بگذارد. علاوه بر این ، به نظر می رسد بینایی و صدا به شدت در هم آمیخته اند.

موسیقی با صدای بیس قدرتمند باعث می شود افراد ناخودآگاه به دیدن اشیا تاریک بپردازند ، در حالی که موسیقی با تمایل بیشتر به فرکانس های بالا توجه را به سمت اشیا روشن سوق می دهد. برای نشان دادن این واقعیت در زمینه بازاریابی عصبی ، این مطالعه که در یک سوپرمارکت انجام شده به عنوان یک مثال خوب عمل می کند.

محققان با یک سوپرمارکت بزرگ همکاری کردند تا ببینند آیا می توان با دستکاری در سبک قفسه و فرکانس های صوتی ، فروش موز را تحت تأثیر قرار داد.آنها قفسه ها را با رنگهای سیاه و سفید رنگ کردند تا تاثیر آن را روی فروش موز بررسی کنند.

صدا با آمیختن موسیقی سوپرمارکت مشابه با فرکانسهای برجسته بالا یا پایین ، دستکاری شد.

معلوم شد که این موسیقی با صدای بالا باعث می شود مردم تقریباً دو برابر موز بیشتری را از قفسه سفید در مقایسه با قفسه سیاه خریداری کنند. اثر معکوس با موسیقی با فرکانس پایین و قفسه های سیاه پیدا شد.

نمونه شماره 2 از کاربرد بازاریابی عصبی: متقاعد کننده ترین راه برای ایجاد کمیابی در تبلیغات

البته از بازاریابی عصبی نیز برای تأثیرگذاری بر مردم از طریق تبلیغات استفاده می شود. بازاریابی عصبی در تبلیغات معمولاً برای ترغیب مصرف کنندگان به مفاهیم روانشناختی بیشتری متکی است. نمونه های خوب این تبلیغات تبلیغاتی است که نسخه محدودی مانند یک بطری نوشابه با بسته بندی مخصوص را نشان می دهد.

نسخه های محدود به مفهوم کمیابی متکی هستند. وقتی همه چیز کمیاب است ، مردم بیشتر مشتاق خرید آن هستند زیرا می ترسند این مورد به فروش برسد. مثل فرصتی است که نمی خواهیم آن را از دست بدهیم.

برای بسیاری از بازاریابان ، قدرت کمیابی چیز جدیدی نیست. این یک اصل شناخته شده است که از روانشناسی اجتماعی گرفته شده است. اما مفاهیمی مانند کمیابی موارد بیشتری دارد. یک بازاریاب عصبی خوب شرایط موثرترین مفاهیم را درک می کند.

به عنوان مثال ، تحقیقات نشان داده است که نحوه نشانه های کمیابی نیز در قالب موضوع مهم است. افرادی که نیاز زیادی به منحصر به فرد بودن دارند ترجیح می دهند آنچه را که هنگام خرید محصول از دست خواهند داد بشنوند ، در حالی که افرادی که به منحصر به فرد بودن نیاز کمی دارند باید بفهمند چه چیزی در این خرید هست که از آن سود میبرند.

نمونه هایی از جملاتی که نشان دهنده میل به سود کردن هستند عبارت است از: “اکنون نسخه جدید را دریافت کنید” ، در حالی که نمونه های از دست دادن جمله هایی مانند “حتماً نسخه جدید را از دست ندهید” هستند. از آنجا که برندهای خاصی به مشتریانی که به طور کلی به دنبال انطباق یا منحصر به فرد هستند خدمت می کنند ، خوب است که نشانه های کمیابی را با مخاطب مورد نظر مطابقت دهید.

نمونه شماره 3 از کاربرد بازاریابی عصبی: استفاده از پاداش های ظریف برای تأثیرگذاری بر روی مصرف کنندگان آنلاین

علاوه بر تبلیغات ، بازاریابی عصبی می تواند در محیط آنلاین نیز سود زیادی داشته باشد. انواع مغازه های تجارت الکترونیکی کشف کرده اند که پاداش دادن به مشتریان راهی عالی برای بازگرداندن آنهاست. بسیاری از مغازه ها بر پاداش تأخیر تأکید دارند ، مانند مقدار مشخصی امتیاز که هر خرید در مرحله بعد می تواند به اعتبار فروشگاه تبدیل شود.

اگرچه این یک استراتژی خوب است ، اما وقتی پاداش های بلند مدت با پاداش های کوتاه مدت نیز ترکیب شوند ، می توان از قدرت پاداش ها حتی به طور موثرتری استفاده کرد. جوایز کوتاه مدت به افراد کمک می کند تا در مدتی که برای رسیدن به اهداف بلند مدت در مسیر خود قرار دارند ، در مسیر خود قرار بگیرند.

چگونه ترکیب رنگ و صدا میتواند در فروش محصولات خاص کمک کند؟در این مقاله بیشتر بخوانید

اما چگونه شرکت ها از این دانش در فروشگاه های اینترنتی خود استفاده می کنند؟ موضوع کمی ظریف است،و شاید بخاطر چشم پوشی کردن از جزئیاتی که باعث ایجاد پاداشهای کوتاه مدت میشوند است. آیا تا به حال دیده اید که شرکتی پس از قرار دادن کالایی در سبد شما ، با یک علامت تأیید به شما تبریک می گویند یا حتی “انتخاب عالی” را روی تصمیم شما میگزارند؟ یا آیا تاکنون هدیه ای رایگان دریافت کرده اید که قبل از سفارش فردایتان برایتان ارسال شده باشد؟ اگر این کار را کردید ، شاهد یک شاهکار کوچک ، اما موثر از بازاریابی عصبی بودید.

نمونه شماره 4 از کاربرد بازاریابی عصبی:ایجاد یک فرآیند کارآمد برای طراحی محصول

حتی خود محصول و بسته بندی آنها نیز می تواند با استفاده از تحقیقات هوشمندانه بازاریابی عصبی طراحی شود.

اگرچه پرسیدن از مصرف کنندگان در مورد یک محصول خاص می تواند مفید باشد ، حتی بهتر است آن را بدون پرسیدن مستقیم از آنها اندازه گیری کنید. و برای انواع محصولات کاربرد دارد. به عنوان مثال ، برخی از محققان گزینه های مختلف بسته بندی را برای مواردی مانند کلوچه های شکلات براده ای مقایسه کردند.

با استفاده از ردیابی چشم و داده های EEG ، بازاریابان می توانند عناصر طراحی را که کار نمی کنند ، پیدا کنند. مانند آنهایی که مردم در خواندن مشکل دارند و یا اینکه به راحتی از آنها هیجان زده نمی شوند.

و گرچه یک بسته بندی شیرینی شکلات لذت بخش برای همه ما مهم است ، اما برخی از برندها آن را یک قدم جلوتر می برند. شرکتهایی مانند ولوو و هیوندای از روشهای مشابهی استفاده کرده اند تا بفهمند کدام عناصر از مدلهای جدید خودرو با مصرف کنندگان صحبت می کنند. حتی گاهی اوقات کل بخشها را براساس نتایج تحقیقات تغییر می دهند.

نمونه شماره 5 از کاربرد بازاریابی عصبی:ایجاد عدم تطابق چند حسی

همچنین می توان تاکتیک های بازاریابی عصبی را در استراتژی کلی برند ادغام کرد تا هویت ادراک شده یک برند را تسهیل کند. همه ما با محصولات و بسته بندی هایی روبرو شده ایم که به نظر می رسد مواد چیز دیگری هستند. به عنوان مثال ، یک پوشش پلاستیکی که شبیه فلز یا شیشه است ، یا یک کیسه کاغذی که به نظر می رسد از پارچه ساخته شده است.

بسیاری از مارک های موفق مصرف کنندگان را درگیر تحریک چند حسی می کنند. معنای آن این است که آنها تجربه ای تجاری بیش از جنبه های بصری مانند بو و طعم را ارائه می دهند. اگر دو نشانه حسی مطابقت نداشته باشد ، این یک عدم تطابق است.

اگرچه به نظر نمی رسد که هر مصرف کننده ای چنین ناسازگاری را دوست داشته باشد ، اما در صورتی که این برند بخواهد شخصیتی هیجان انگیز ایجاد کند ، می تواند به نفع یک برند باشد. عدم تطابق حسی برای اکثر مصرف کنندگان تعجب آور است و بسته به مارک تجاری ، از نظر ماهیت موجود کالا معتبر است.

نمونه شماره 6 از کاربرد بازاریابی عصبی:پیش بینی موفقیت های آینده با علوم عصب شناسی

اما در آخر مثالی است که قدرت استفاده از ابزارهای عصب شناسی مدرن در پیش بینی رفتار مصرف کننده را نشان می دهد. اگر به شما بگویم بازاریابی عصبی حتی می تواند برای پیش بینی اینکه کدام فیلم ها نمایش های بزرگ گیشه ای هستند ، استفاده شود؟

دو محقق بازاریابی از روتردام افراد را وادار به مشاهده برخی از تریلرهای فیلم در حالی که به یک هدست EEG متصل شده بودند ، میکنند. آنها بعداً انتخاب کردند که کدام یک از این فیلم ها را دوست دارند در خانه ببینند. از آنها همچنین در مورد اولویتشان در مورد فیلم های ساخته شده بر روی پیش پرده های فیلم سوال شد.

هم داده های EEG و هم داده های گزارش خود انتخاب فیلم فردی آنها را به یک اندازه پیش بینی کردند. واقعیت جالب اینجاست که وقتی به نتایج گیشه نگاه می کنیم ، فقط داده های EEG این افراد در واقع می توانند موفقیت فیلم را پیش بینی کنند.

با دانستن این موضوع ، تصور محدودیت بازاریابی عصبی در آینده دشوار است. همانطور که محققان بیشتر و بیشتر در مورد روان انسان در زمینه مصرف گرایی می آموزند ، نمونه های جذاب و الهام بخشی از بازاریابی عصبی را دنبال می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.