تحریک مغز برای به دست آوردن هشیاری

بسیاری از افراد پس از آسیب دیدگی مغزی شدید یا سکته مغزی، دچار نوعی حالت هشیاری “بینابینی” می شوند: به نظر می رسد که آن ها هشیاری و انگیختگی خود را دوباره به دست می آورند، چشم های خود را به طور ناخودآگاه و مرتبا باز و بسته می کنند، گویی از خواب بیدار می شوند و می خوابند، اما هیچ نشانه یا حداقل نشانه هایی از داشتن هرگونه خودآگاهی ندارند. پزشکان برای تعیین اینکه چه کسانی چنین اختلالات هشیاری را دارند، به آزمایشات رفتاری اعتماد کرده اند: یک بار چشمک بزنید، به سمت من نگاه کنید، انگشتتان را حرکت دهید. اما اگر این صدمه باعث شده که بیمار توانایی های حرکتی خود را از دست بدهد، چطور خواهد شد؟ اغلب اوقات، در بیمارانی که در حداقل هوشیاری هستند و نمی توانند این حرکات را انجام دهند، به اشتباه تشخیص داده می شود که بیهوش هستند (غالباً با عنوان زندگی نباتی شناخته می شود) و درمان های توان بخشی را که می تواند به بهبود آن ها کمک کند، از دست می دهند. با وجود تحقیقات انجام شده ای که نشان می دهد ممکن است تا 40 درصد از بیمارانی که به نظر می رسد در حالت زندگی نباتی قرار دارند سطح هوشیاری جزئی داشته باشند، حتی اگر زودگذر باشد، این یک سوال حیاتی برای علم و پزشکی است. پزشکان چگونه می توانند هشیاری را در بیمارانی که نمی توانند به دستورات رفتاری پاسخ دهند، با اطمینان تشخیص دهند؟ آیا تحریک مغز برای رسیدن به هشیاری واقعا موثر است؟ و هنگامی که هشیاری تأیید شد، از چه نوع روش درمانی یا مداخله ای می توان برای بهبود بیمار حتی به میزان متوسط کمک گرفت؟

دکتر مارتین مونتی، استاد روانشناسی شناختی در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس است. کار او نشان داده است که بیماران مبتلا به اختلالات هشیاری در مدارهای ضروری تالاموس که منجر به ایجاد حالت هشیاری می شود، آتروفی نشان می دهند. آتروفی به معنای اضمحلال و تحلیل رفتگی کامل یا جزئی بخشی از بدن می باشد. وی همچنین یک مطالعه موردی را در زمینه تحریک مغز منتشر کرده است که نشان می دهد استفاده از یک نوع تحریک غیر تهاجمی به نام ضربان اولتراسوند متمرکز با شدت کم می تواند به احیای مدارهای تالاموسی آسیب دیده برای بهبود توانایی مغز در پردازش اطلاعات، و رسیدن به هشیاری کمک کند. در نتیجه، به بیماران مبتلا به اختلالات هشیاری کمک می کند تا به دستورات پاسخ دهند، در توانبخشی شرکت کنند و به طور بالقوه توانایی های شناختی خود را با گذشت زمان بهبود دهند.

در این مقاله، صحبت های دکتر مونتی در مورد چالش های تعیین هشیاری در بیماران با آسیب دیدگی شدید مغزی، توانایی تحریک و ترمیم مدارهای آسیب دیده مغز آن ها، و اینکه چرا حتی پیشرفت های کوچک برای بیماران و عزیزانشان بسیار مهم است، ارائه شده است.

دکتر مونتی قبلاً روی جنبه دیگری از تجربه که انسان ها را خاص می کند، کار می کرد: رابطه بین زبان و فکر. اگر بپرسید “چه چیزی انسان را از سایر گونه ها متمایز می کند؟” زبان و شعور در این لیست قرار دارند. در حالی که وی مشغول انجام آن کار بود، با یک متخصص مغز و اعصاب بلژیکی به نام استیون لوریس برخورد کرد که در زمینه اختلالات هشیاری کار می کرد. کار او مونتی را مجذوب خود کرد، و با ادامه مسیر دکترای خود، بیشتر به اختلالات هشیاری و معنای از دست دادن و بازیابی هوشیاری علاقه مند شد. وی در نهایت به دنبال چگونگی اعمال ام آر آی در اختلالات هشیاری یک بورس تحصیلی پست دکترا را در این زمینه انجام داد، و این آغاز یک داستان زیبا بود.

آتروفی هدفمند در مدارهای تالاموسی برای بیمار چه معنایی دارد؟

اولین مشکل این بود: “اگر کسی قادر به حرکت نیست، چگونه می توان تشخیص داد که هشیار است ؟” سوال دوم این است که: “چه چیزهایی در مغز یک فرد هشیار و یک فرد بیهوش متفاوت است؟” اگر بتوانیم به پاسخ سوال دوم پی ببریم، پس می توان روش های جدیدی را برای کمک به تحریک مغز برای رسیدن به هشیاری تصور کرد.

اکنون می فهمیم که هشیاری تعامل گسترده ای از انواع سیستم های مختلف مغزی است. همانطور که گفته شد، به نظر می رسد قسمت های خاصی از مغز وجود دارد که اجازه می دهد هوشیاری به وجود آید. تالاموس یکی از این عناصر اصلی است. مهم نیست که چگونه به زندگی نباتی رسیده اید، هرچه ضعف در هشیاری شما بیشتر باشد، آتروفی بیشتری در این ناحیه اصلی مغز مشاهده می کنیم.

به نظر می رسد چیزی در مورد این منطقه از مغز وجود دارد که برای حفظ هشیاری  به طور ویژه ای بسیار مهم است. نبود هشیاری فقط به این دلیل نیست که فعالیت کلی مغز واقعاً راکد است، بلکه در این حالت مغز در ریتم کامل خود کار نمی کند. می بینیم که تالاموس نقشی حیاتی در هشیاری دارد. احتمالاً تالاموس بازیکن اصلی است که مغز را به حالت هشیارانه سوق می دهد. در واقع، وقتی این ناحیه تحریک می شود و می توان این مدارهای مهم را دوباره درگیر کرد، فعالیت متابولیکی کل مغز افزایش می یابد.

زندگی نباتی
Google Images/ vegetative state

این رویکرد در مورد مطالعاتی تحقیق مونتی با موفقیت جواب داده است. آیا انتظار می رود که با تحریک مغز برای به دست آوردن هشیاری نتایج یکسان برای بیماران دیگر نیز به دست آید؟

بیمار مورد مطالعه بهبود قابل توجهی داشته است. محققان در حال حاضر مجموعه بزرگتری از بیماران مبتلا به اختلالات مزمن هشیاری را مطالعه می کنند، به طوری که حداقل طی یک سال مشکلاتی را در این زمینه تجربه کرده اند. برای برخی از بیماران حتی بیشتر از این زمان نیز تشخیص داده شده است. محققان به طور متوسط بعد از استفاده از تحریک شاهد بهبودی بودند، به این معنی که رفتارهای جدیدی را در این افراد مشاهده کردند. برای برخی از بیماران، این رفتار ممکن است توانایی کمی بیشتر حرکت دادن انگشت در پاسخ به دستوراتی باشد که در گذشته نمی توانستند آن را به طور مداوم انجام دهند. در یک مورد دیگر، بیمار توانایی پاسخگویی به سوالات را با نگاهی منظم به بالا و پایین داشت. این حرکت محققان را بسیار امیدوار می کند.

مونتی و همکارانش اکنون در حال انجام یک مطالعه طولی هستند. در این مرحله، آن ها باید یک مطالعه دقیق انجام دهند که در آن بیماران با اختلالات مزمن هوشیاری را شامل می شود، و اندازه گیری های دقیق رفتاری و فیزیولوژیکی هم قبل از اولتراسوند و هم دقیقاً بعد از آن انجام می شود. زیرا، در صورت تحقق به واسطه تحریک مانند افزایش متابولیسم مغز با استفاده از توموگرافی انتشار پوزیترون، باید شاهد بهبود فعالیت مغز در ارتباط با سطح هشیاری بهتر بود. هدف کوتاه مدت این است که مشخص شود این تکنیک با استفاده از نشانگرهای عصبی نورواکتیو است یا نه، تا نشان دهد که این مداخله بر نشانگرهایی که بیشترین اهمیت را دارند و با بهبود هشیاری مرتبط هستند، تأثیر می گذارد.

آن ها همچنین می خواهند یک مطالعه دو سو کور انجام دهند، که در آن دو گروه از بیماران قرار دارند. در یک گروه تحریک مغز برای رسیدن به هشیاری با استفاده از اولتراسوند انجام می شود، و در گروه دیگر این کار انجام نمی شود. بنابراین می توان دید که آیا گروهی که تحت درمان قرار می گیرند بهتر عمل می کنند یا خیر. همچنین باید بدانیم که پیش شرط های این روش چیست. این تکنیک ممکن است برای هر بیمار مفید نباشد. باید فهمید که این روش برای چه کسانی بهتر کار می کند و چرا. وقتی این موارد را کنار هم بگذاریم، می توانیم تغییرات را مشاهده کنیم تا ببینیم آیا این یک روش درمانی مناسب برای این بیماران است یا نه.

اگر بتوانیم بیماران را کمی علاقه مند تر کنیم، آن ها می توانند در درمان های مختلف شروع به تعامل بیشتری کنند، که ممکن است به بهبودی آن ها کمک کند. آن ها می توانند با خانواده خود ارتباط برقرار کنند که این امر هم برای بیمار و هم برای عزیزانش بسیار مهم است. توانایی درگیر شدن و برقراری ارتباط، حتی اگر فقط یک بله یا نه باشد، به بیماران امکان می دهد در زندگی فرصت مشارکت بیشتری داشته باشند. و این در حال حاضر یک نتیجه فوق العاده خواهد بود.

بیشتر بخوانید: تأثیر تجربیات فردی در خردسالی بر رشد مغز و شکل گیری حافظه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.